این روزها شاهد کودتای ظالمانه و خائنانهی علیه محمد مرسی در کشور مصر بودیم، اولین رئیسجمهور منتخب در تاریخ مصر، برای اولین بار مردم پای صندوقهای انتخابات رفتند و او را بهعنوان فردی اصلح و دلسوز برای خدمت به مردم است، برگزیدند.
بعد از سقوط رژیم حسنی مبارک در سال ۲۰۱۱میلادی، این انقلاب مردمی شکستی بسیار بزرگ برای دولتهای غربی علیالخصوص آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی بود. دلایل و شواهد فراوانی برای اثبات این شکست وجود دارد که من در اینجا به تعدادی از این دلایل اشاره میکنم:
طی ۴دههای که رژیم مبارک در مصر حکمرانی میکرد، حامی و پشتیبان امنیت رژیم غاصب صهیونیستی بود؛ اما با پبروزی محمد مرسی، عضو حزب آزادی و عدالت، شاخهی سیاسی جماعت اخوانالمسلمین در مصر، پشتیبانی از صهیونسیت پایان یافت.
مرسی موفق شد، از طرف انقلابیون در انتخابات مشارکت کند و رقابتی جدی در مقابل احمد شفیق یکی از بقایای رژیم مبارک به نمایش بگذارد.
وقتی که تمام احزاب سیاسی علیه مبارک انقلاب کردند، دریافتند که اگر مرسی به ریاستجمهوری نرسد، این خطر وجود دارد که دوباره طرفداران مبارک انقلاب را در دست گرفته و به غارت و چپاول ثروت این مملکت ادامه دهند؛ در نتیجه همه با هم با اتحاد و همبستگی، دست به دست هم دادند تا انقلاب مصر را حفظ کنند و نتیجهاش انتخاب مرسی برای ریاستجمهوری مصر طی چهارسال آینده بود.
حال سؤال اینجاست علت این کودتا علیه ریسجمهور مردمی در یک هفته گذشته چه میتواند باشد؟
این کودتا را میتوان بدعتی در جهان دموکراسی قلمداد کرد. مطمئناً هیچ دولتی خالی از نقص و عیب و کمکاری و شکست نیست.
هنگامیکه مرسی حکومت را در دست گرفت مصر بیش از ۲۱۱میلیارد دلار به بانک بینالمللی مقروض بوده و گفته میشود بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار نیز سایر بدهیهای داخلی و خارجی مصر بوده است؛ با این روند برای رییسجمهور جدید خیلی سخت بود که تمام مشکلات را در طی چهارسال ریاستجمهوری برطرف کند.
هر انسانی جایز الخطا است (کل ابن آدم خطا و خیر الخطائیین التوابون).
زمانیکه محمد مرسی بر سر کار آمد، به مردم وعده داد که در طی صد روز ۶۴ مشکل اصلی مردم مصر را حل و برطرف کند. در پایان صد روز کاری او فقط توانسته بود ۴ مشکل از ۶۴ مشکل وعده داده شده را حل کند. این باعث شد که اعتماد مردم نسبت به وی کم شده و محبوبیتش در میان عامه پایین بیاید. حتی زمزمههایی میان مردم به گوش میرسید که حاکی از عدم کارایی مرسی و دولت او در میان مردم مصر بود.
به برخی از اقدامات مرسی که باعث برخاستن مردم مصر، پس از چند ماه علیه وی شد، اشاره میکنم:
۱-وعدههای غیرواقعی که مرسی برای حل ۶۴مشکل طی صد روز به مردم داده بود، باعث شده بود توقع مردم از وی بسیار بالا برود.
۲-برکناری بیش از ۷۴ فرمانده نظامی در حالیکه مرسی هنوز محبوبیت لازم را در ارتش به دست نیاورده بود، سبب شد که تنشی میان او و نظامیان ایجاد شود.
۳-افزایش اختیارات رییسجمهور در مصر و تسلط بر تمام قوا که این خلاف قوانین رایج در مصر است؛ مانند عزل رییس قوه قضاییه، قاضی عبدالمجید محمود، باوجود اینکه مرسی دلایل خاصی برای عزل وی داشت، ولی اینگونه عزل و نصب جزو اختیارات رییسجمهور نمیباشد.
اما این وقایع هرگز نمیتواند دلیل قانعکنندهای برای به راه افتادن چنین کودتایی علیه رییسجمهور منتخب مردمی باشد، بلکه دلایلی نهفته پشت صحنه این حادثه بوده است.
حال سؤال این است؛ که علت این کودتا در این اوضاع و احوال حساس چه بوده است؟
۱-سقوط حکومت حسنی مبارک و ایجاد ناامنی برای اسراییل در آینده:
سقوط نظام مبارک در سال ۲۰۱۱م ضربهی سنگینی را به رژیم اسراییل و حامیانش در غرب وارد کرد، چون مبارک دیوار امن یا یکی از قلعههای اسراییل بود که امنیت و ثبات را برای او فراهم مینمود. زمانیکه احزاب اسلامی بر سر کار آمدند، این امر تهدیدی برای آنها به حساب میآمد. اگرچه اسلامگرایان اعلام کرده بودند که به تمام قراردادها با اسراییل پایبند هستند؛ اما این نمیتوانست تسکین قلبی برای اسراییل باشد و همچنان پیروزی مسلمانان را تهدید جدی میدانست.
دلایلی که بعد از پیروزی مرسی اسراییل را به وحشت انداخت:
۱-نزدیکی فکری اخوانالمسلمین مصر و جنبش مقاومت اسلامی حماس:
در سال ۲۰۱۲م، زمانیکه رژیم صهیونیستی عملیات مسلحانه خود را علیه مردم مظلوم و آوارهی غزه شروع کرد، با موج شدیدی از مخالفت و محکومیت از جانب دولت مصر مواجه شد (برای نمونه سفر نخستوزیر مصر، هشام قندیل و جمعی از نمایندگان که در حین بمباران به دیدار خانوادههای شهدا و مجروحین رفتند) این عمل از جانب مصر ضربهی سنگینی را به اسراییل وارد کرد؛ چرا که این کشور سالیان سال از نوکران اسراییل و آمریکا بهشمار میرفت. در جنگ ۲۰۰۸م اسراییل علیه غزه نه تنها حکومت وقت مصر (مبارک) اسراییل را محکوم نکرد، بلکه نقش بسزایی در پیروزی اسراییل ایفا کرد.
اینجا بود که دولتهای غربی حامی اسراییل دریافتند که حکومتی همچون مصر که یکی از همسایههای استراتیژیک اسراییل به شما میرود را نباید کسی چون مرسی، که اسلامگرا است اداره کند.
۲-ترس و وحشت دولتهای دیکتاتوری عربی در منطقه: اگر نگاهی به تاریخچهی دولتهای عربی خاورمیانه بیندازیم، همه از استعمار بریتانیا استقلال گرفته و دست نشانده استعماری هستند که نوعی دیکتاتوری را در منطقه پایهریزی کرد، چون حکومت وراثتی هم به نفع خاندان حکومتیست و هم کمکی مالی برای دولتهای غربی؛ به همین خاطر حکومتهای خاندانی اصلاً نمیخواهند حکومتی یا دولتی دموکراتیک در اطراف آنها باشد؛ چرا که چنین دولتی را خطری جدی برای تاج و تخت خود تلقی میکنند.
۳-پایهریزی دمکراسی در خاورمیانه تهدیدی برای منافع آمریکا:
برای تمام جهانیان علیالخصوص کشورهای مسلمان ثابت شده که آمریکا با حکومت دمکراسی در منطقهی خاورمیانه، که کشورهای مسلمان را در خود جای میدهد موافق نیست و نخواهد بود؛ چون میداند که اجرای انتخابات آزاد در کشورهای بهار عربی، مانند مصر و تونس، میتواند اسلامگرایان را به حاکمیت برساند، آنان میدانند که اسلامگرایان با صداقت و پاکی درصدد آنند که کشور خود را به سطح کشورهای توسعه یافته برسانند، همچون ترکیه که به جایگاه ۱۵ اقتصاد جهانی رسیده است، هیچگاه آمریکا خواهان چنین پیشرفتی نیست و نخواهد بود.
۴-خداوند میفرماید: (وَلَن تَرْضَىٰ عَنکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ۙ) [البقره: ۱۲۰]
با استنباد از این آیه میتوان گفت هیچگاه اسراییل و آمریکا راضی نمیشوند مگر اینکه از آنها کاملاً تبعیت شود، همیشه دولتهای غربی از کشورهای خاورمیانه با دولتهای ایدئولوژیک انتقاد میکردند، مبنی بر اینکه این کشورها تا به اکنون موفق به پایهریزی حکومتی دمکراتیک نبوده و خواهان اجرای دمکراسی در منطقه نیستند؛ و از همینرو میپندارند یکی از علتهای ناامنی در منطقه عدم بنا نهادن دمکراسیست. اگر این کشورها پنجرهی امیدی را برای احزاب و گروهکهای متشدد از قبیل اخوان و سلفیهای تندرو، باز کنند و مشارکت سیاسی را زیر سایهی دمکراسی داشته باشند، مطمئناً؛ ناآرامیها در منطقه پایان خواهد یافت؛ اما زمانی که معلوم شد دمکراسی راهیست برای موفقیت احزاب اسلامگرا در حکومت، تا آنجا که ممکن بود به سنگاندازی ادامه دادند تا موفقیت اسلامگرایان نافرجام بماند، که البته تا حدی نیز موفق بودند.
حال اشارهای میکنم به برخی از توطئههای غرب علیه دمکراسی:
۱-پیروزی جنبش مقاومت حماس یکی از جناحهای مقاومت فلسطینی که در سال ۲۰۰۰میلادی با بیش از ۷۰ درصد آراء در انتخابات پارلمانی پیروز و موفق به تشکیل حکومتی مدنی شد، که اسماعیل هنیه در رأس آن قرار گرفت، اما طولی نکشید (در کمتر از یکسال) که کودتایی مغرضانه از جانب حرکت فتح علیه وی صورتگرفت که در پشت صحنه این کودتا آمریکا و اسراییل قرار گرفته بودند، چون آمریکا و اسراییل به حرکت فتح (محمود عباس) هشدار داده بودند اگر جنبش حماس در رأس حکومت قرار گیرد، کمکهای مالی را که فتح از طرف آمریکا سالیانه دریافت میکرد، قطع خواهند نمود.
۲-کودتای نظامی اخیر مصر علیه مرسی
اسباب و دلایل کودتا:
-توطئه غربیها علیه دولتهای انقلابی، که قبلاً ذکر شد.
-ترس و وحشت دولتهای دیکتاتوری نفتخیز عربی در خاورمیانه، چرا که دولت موفق جدید، تهدیدی برای تاج و تختشان خواهد بود.
-نفرت شدید اسراییل از سیاستهای دولت جدید مصر که با طبع و میل صهیونیستها همخوانی ندارد.
-توسعهی اقتصادی مصر و افزایش تولید داخلی تولید داخلی، که آمریکا خواستار آن نیست، بلکه میخواهد که کشورهای جهان سوم همواره مصرفکننده باقیبمانند و تولیدی از خود نداشته باشند تا همواره محتاج آمریکا باشند.
-سرپیچی از دستورات آمریکا در منطقه و عدم اجرای قوانینی که قبلاً برعهدهی رژیم مبارک بود.
-ترس اسراییل و غربیها از ایجاد مثلث برمودای دمکراسی اسلامی در منطقه (مصر – ترکیه- قطر) که تهدیدی جدی برای منافع ملی آنان در خاورمیانه است.
-بازگشت زندهدلی و امید به امت اسلامی که سالیان زیادی در کمای ذلت و خاری بهسر میبردند.
-خیانت حزب نور سلفی به اسلامگرایان، حزب نور که با لباس مصری، دخالتهای عربستان در مصر را اجرا میکرد؛ در نهایت با دستور عربستان، به جمع کودتاچیان پیوست.
اما خلاصهی کلام برای تمام کسانی که ادعا میکنند که امریکا حامی دمکراسی در جهان است، آشکار شد که آمریکا هیچگاه پایبند به مبادی و قوانین دمکراسی در این منطقه نبوده و نیست. حمایت تا زمانی هست که احساس کند منافعاش در خطر نیست، میتوان گفت: دمکراسی آمریکایی، برابر است با تضمین منافع ملی در همه جای جهان.
فراموش نکنیم کودتای مصر، چهرهی پلید و دشمنی آمریکا را با دمکراسی آشکار کرد.
همین افتخار برای دکتر محمد مرسی ثبت شد که هنگام پیروزی او در انتخابات ریاستجمهوری، فلسطینیان خوشحال و هنگام کودتا علیه وی، یهود و دستنشاندههای استعمار شاد شدند.
نظرات